سرش را انداخته بود پایین و به دکتر نگاه نمی کرد .
با اینکه پشت سرش ایستاده بودم از آینه قدی روبرو می دیدم که تمام بدنش دارد از ترس می لرزد و نوک گوشهایش از شرم سرخ سرخ شده بود .
آقای دکتر مهربانانه گفت :
پسرم اگه شلوارت رو در نیاری که من نمیتونم معاینه ات کنم .
ممه کریم دکتر را خطاب کرد و با عجله گفت : فقط شلوار ؟
وقتی دکتر با لبخند گفت : چشم من که اشعه ایکس نداره عزیزم من داشتم از خنده
می ترکیدم .
گفتم : ممه کریم ! خب همش رو بکش پایین آقای دکتر ببینه . خجالت نداره که ... دکتر محرمه
اما ممه کریم با چنان غضبی به من نگاه کرد که نزدیک بود قالب تهی کنم .
سرش را انداخت پایین و گفت : آقای دکتر ! اینا رو از اتاق بیرون کن چشم
آقای دکتر برگشت و رو به من گفت : لطفا بیرون بایستید .
گفتم : ممه کریم ! اون همه عز و التماس کردی که من تنها نمیام دکتر خجالت میکشم حالا ما غریبه شدیم ؟ بی معرفت ؟
اما انگار حال و اوضاع ممکه کریم اصلا مناسب شوخی نبود . با همان لهجه پشت کوهی طالقانی برگشت و گفت :
یه بار دیه منا بوگوی ممه کریم همچی می کوتانم دهنتی میان خین قرقره کنی+1
و دکتر که انگار متوجه اوضاع وخیم عصبی ممه کریم شده بود مرا به بیرون اتاق راهنمایی کرد .
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...